نگاهی به مفهوم کلی تاریخ (قسمت سوم)
ویژگی فکر این است که علاوه بر وقوع اینجا و اکنون در این بستر، می تواند خود را در یک تغییر بستر دیگر حفظ و در بستری متفاوت احیا کند.
مفهوم کلی تاریخ از دید رابین کلینگوود
چکیده:
ویژگی فکر این است که علاوه بر وقوع اینجا و اکنون در این بستر، می تواند خود را در یک تغییر بستر دیگر حفظ و در بستری متفاوت احیا کند.
تعداد کلمات: 1249 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
ویژگی فکر این است که علاوه بر وقوع اینجا و اکنون در این بستر، می تواند خود را در یک تغییر بستر دیگر حفظ و در بستری متفاوت احیا کند.
تعداد کلمات: 1249 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
ترجمه: علی اکبر مهدیان
بد نیست دربارهی این نکته بیشتر بحث کنیم. یک عمل فکر قطعة بخشی از تجربه ی متفکر است که در زمان معین و در بستری معین نسبت به سایر اعمال فکر، انفعالات، ادراکات و جز آن اتفاق می افتد. من حضور آن را در این بستر بی واسطگی آن می خوانم، زیرا با این که فکر بی واسطگی محض نیست عاری از بی واسطگی نیست. ویژگی فکر این است که علاوه بر وقوع اینجا و اکنون در این بستر، می تواند خود را در یک تغییر بستر دیگر حفظ و در بستری متفاوت احیا کند. این قدرت حفظ و احیای نفس چیزی است که عمل فکر را از «حادثه» یا «وضعیت» صرف، نقل کلماتی که مثلا وایثهد در مورد آن به کار برده است، فراتر می برد. به این سبب، و در حدی که عمل فکر به غلط یک حادثه ی صرف تلقی می شود، اندیشه ی بازآفرینی آن تناقض آمیز و یک طریقه ی انحرافی وصف وقوع حادثه ای مشابه به نظر می رسد. بی واسطه در مقام بی واسطه را نمی توان بازآفرید و در نتیجه آن عناصری از تجربه که وجودشان درست در بی واسطگی شان است ( ادراکات حسی، احساسات و امثال آنها) بازآفریدنی نیستند؛ نه فقط آنها، بلکه خود فکر را در بی واسطگی آن هرگز نمی توان بازآفرید. مثلا، اولین کشف یک حقیقت با هر تأمل بعدی آن فرق دارد، نه به این دلیل که حقیقت مورد تأمل حقیقتی متفاوت است و عمل تأمل عملی متفاوت است، بلکه در این که بی واسطگی مورد نخست را دیگر هرگز نمی توان تجربه کرد: ضربهی تازگی آن، رهایی از مسائل پیچیده، پیروزی به دست آوردن نتیجهای مطلوب، شاید احساس از میان بر داشتن مخالفان و کسب شهرت و...
بیشتر بخوانید: بازسازی تاریخ
اما علاوه بر این، بی واسطگی فکر نه فقط جایگاه آن را در بستر انفعالات ( البته توأم با ادراکات حسی، مانند شناور بودن جسم ارشمیدس در گرمابه)، بلکه جایگاه آن را در بستر سایر افکار نیز شامل می شود. هویت شخصی این عمل تفکر که این دو زاویه با هم برابرند، نه فقط از اموری مانند آن که شخصی که آن را انجام میدهد گرسنه است یا سردش است یا سفتی صندلی زیر پایش را احساس می کند و حوصله اش از درس سر رفته است مستقل است، بلکه از افکار دیگری از قبیل آن که کتاب هم حاکی است که آنها برابرند، یا استاد هم به برابر بودن آنها اعتقاد دارد یا حتی از افکاری که با موضوع مورد نظر ارتباط نزدیک تر دارند (مثلا، آن که مجموع آنها و زاویه ی رأس ۱۸۰ درجه می شود) نیز مستقل است.
بعضی ها این را انکار کرده اند. گفته شده است هر چیزی که از بستر خود جدا شود ناقص و تحریف می شود و در نتیجه، برای دانستن هر تکه چیز، باید بستر پیش و پس از آن را بدانیم که مضمون آن شناختن کل عالم است. من قصد ندارم این نظریه را در جهت گیری کلی آن مورد بحث قرار دهم، ولی فقط پیوند آن را با این نظر به خواننده یاد آوری می کنم که بر طبق آن واقعیت تجربه ی بی واسطه است، و، به تبع، فکر را که ناگزیر چیزها را از بستر پس و پیش آنها جدا می سازد، و بنابراین هیچگاه نمی تواند حقیقت باشد، به خواننده یادآوری می کنم. بنا بر چنین نظریه ای، عمل تفکر اقلیدس در یک موقعیت معین که این زاویه ها برابرند، فقط در ارتباط با کل بستر تجارب قبلی و بعدی او در آن زمان، از جمله چیزهایی مانند این که اوقاتش شیرین بوده یا خیر، بردهای پشت شانه ی راستش ایستاده یا نه، ربط دارد؛ بدون دانستن این چیزها نمی توانیم بدانیم منظور او چیست. چنانچه ما همه چیز، جز افکار هندسی او را در بستر پس و پیش آنها، کنار بزنیم که نظریه ی یادشده در شدیدترین صورت خود اجازهی این کار را نمی دهد، باز هم نمی توانیم از امر محال بگریزیم، زیرا ممکن است او هنگام اثبات قضیه فکر کرده باشد «این قضیه مرا قادر می کند تا ثابت کنم زاویه ی واقع در نیم دایره یک قائمه است» و یکصد چیز دیگر که دانستن آن برای ما درست به همان اندازه غیرممکن است. به احتمال بسیار او هرگز به قضیه ی پنجم خود بدون این بستر پسین و پیشین فکر نکرده است، ولی گفتن این که چون قضیه، به عنوان یک عمل فکر، فقط در بستر پس و پیش خود وجود دارد پس ما نمی توانیم آن را به جز در بستری که او بالفعل در آن فکر می کرد بدانیم، محدود کردن وجود فکر به بی واسطگی خود آن، تقلیل آن به یک مورد تجربه ی صرفا بی واسطه و به این ترتیب انکار آن به عنوان فکر است. همچنین هر کس سعی کند به چنین نظریه ای اعتقاد پیدا کند، اعتقادش به آن پایدار نخواهد ماند. مثلا ، سعی میکند نشان دهد که نظریه ی رقیب غیر حقیقی است، اما نظریه ای را که او نقد میکند دیگری آموزش داده است یا حتی نظریهای است که خود او در ایام نا پختگی گذشته قبول داشته است. این نظریه، بنا بر آنچه خود او نشان می دهد، فقط در بستر کلی ای که نمی توان آن را تکرار کرد و نمی توان آن را دانست واقعیت دارد. بستر فکری ای که نظریه ی رقیب در آن وجود دارد هرگز نمی تواند در تجربه ی نا قدش وجود داشته باشد و چنانچه یک عمل فکر فقط در رابطه با بستر پس و پیشش به آن چیزی که هست تبدیل می شود، نظریه ی نقد شده ی او هیچگاه نمی تواند به طرف مقابل تعلیم داده شده باشد و این ناشی از هیچ نقصی در ارائه یا در فهم نیست، بلکه به کیفیت خود بطلان تلاش در فهم فکر دیگری یا در واقع اصلا فکر کردن مربوط می شود.
به خواننده یادآوری می کنم. بنا بر چنین نظریه ای، عمل تفکر اقلیدس در یک موقعیت معین که این زاویه ها برابرند، فقط در ارتباط با کل بستر تجارب قبلی و بعدی او در آن زمان، از جمله چیزهایی مانند این که اوقاتش شیرین بوده یا خیر، بردهای پشت شانه ی راستش ایستاده یا نه، ربط دارد؛ بدون دانستن این چیزها نمی توانیم بدانیم منظور او چیست. چنانچه ما همه چیز، جز افکار هندسی او را در بستر پس و پیش آنها، کنار بزنیم
افراد دیگری که از این نتایج به خود آمده اند، دست به دامان نظریه ی مقابل شده اند که همه ی اعمال فکر را ذرات متمایز از یکدیگر می داند. این امر، جدا کردن آنها را از بستر پس و پیش شان هم آسان می کند و هم مشروع، و فقط میان چیزهایی که صرفا در روابط خارجی نسبت به هم قرار گرفته اند یک همجواری برقرار میکند. بنا به این نظر، وحدت هیئت دانش فقط آن نوع وحدتی است که به یک مجموعه تعلق دارد و این هم در مورد علم نظام چیزهای دانسته شده و هم در مورد ذهن (یا نظام اعمال دانایی) صدق می کند. در این جا نیز من بر آن نیستم که درباره ی کل جهت گیری چنین نظریه ای بحث کنم، ولی همین قدر اشاره میکنم که این نظریه با نشاندن تحلیل منطقی به جای توجه به تجربه (جاذبهی ثابتی که ضامن قدرت نظریه ی حریف بود) بی واسطگی فکر را نادیده میگیرد و عمل تفکر را، از تجربه ای ذهنی، به منظرهای مربوط به موضوع تبدیل می کند. این واقعیت که اقلیدس عمل فکریہ معینی انجام داده است، فقط به یک واقعیت بدل می شود مثل این که این کاغذ روی این میز قرار گرفته است؛ ذهن صرفا اسم جمعی برای این گونه واقعیتها است. تحقق تاریخ بر طبق هیچ یک از این دو نظر بیش از دیگری امکان پذیر نیست.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
بعضی ها این را انکار کرده اند. گفته شده است هر چیزی که از بستر خود جدا شود ناقص و تحریف می شود و در نتیجه، برای دانستن هر تکه چیز، باید بستر پیش و پس از آن را بدانیم که مضمون آن شناختن کل عالم است. من قصد ندارم این نظریه را در جهت گیری کلی آن مورد بحث قرار دهم، ولی فقط پیوند آن را با این نظر به خواننده یاد آوری می کنم که بر طبق آن واقعیت تجربه ی بی واسطه است، و، به تبع، فکر را که ناگزیر چیزها را از بستر پس و پیش آنها جدا می سازد، و بنابراین هیچگاه نمی تواند حقیقت باشد، به خواننده یادآوری می کنم. بنا بر چنین نظریه ای، عمل تفکر اقلیدس در یک موقعیت معین که این زاویه ها برابرند، فقط در ارتباط با کل بستر تجارب قبلی و بعدی او در آن زمان، از جمله چیزهایی مانند این که اوقاتش شیرین بوده یا خیر، بردهای پشت شانه ی راستش ایستاده یا نه، ربط دارد؛ بدون دانستن این چیزها نمی توانیم بدانیم منظور او چیست. چنانچه ما همه چیز، جز افکار هندسی او را در بستر پس و پیش آنها، کنار بزنیم که نظریه ی یادشده در شدیدترین صورت خود اجازهی این کار را نمی دهد، باز هم نمی توانیم از امر محال بگریزیم، زیرا ممکن است او هنگام اثبات قضیه فکر کرده باشد «این قضیه مرا قادر می کند تا ثابت کنم زاویه ی واقع در نیم دایره یک قائمه است» و یکصد چیز دیگر که دانستن آن برای ما درست به همان اندازه غیرممکن است. به احتمال بسیار او هرگز به قضیه ی پنجم خود بدون این بستر پسین و پیشین فکر نکرده است، ولی گفتن این که چون قضیه، به عنوان یک عمل فکر، فقط در بستر پس و پیش خود وجود دارد پس ما نمی توانیم آن را به جز در بستری که او بالفعل در آن فکر می کرد بدانیم، محدود کردن وجود فکر به بی واسطگی خود آن، تقلیل آن به یک مورد تجربه ی صرفا بی واسطه و به این ترتیب انکار آن به عنوان فکر است. همچنین هر کس سعی کند به چنین نظریه ای اعتقاد پیدا کند، اعتقادش به آن پایدار نخواهد ماند. مثلا ، سعی میکند نشان دهد که نظریه ی رقیب غیر حقیقی است، اما نظریه ای را که او نقد میکند دیگری آموزش داده است یا حتی نظریهای است که خود او در ایام نا پختگی گذشته قبول داشته است. این نظریه، بنا بر آنچه خود او نشان می دهد، فقط در بستر کلی ای که نمی توان آن را تکرار کرد و نمی توان آن را دانست واقعیت دارد. بستر فکری ای که نظریه ی رقیب در آن وجود دارد هرگز نمی تواند در تجربه ی نا قدش وجود داشته باشد و چنانچه یک عمل فکر فقط در رابطه با بستر پس و پیشش به آن چیزی که هست تبدیل می شود، نظریه ی نقد شده ی او هیچگاه نمی تواند به طرف مقابل تعلیم داده شده باشد و این ناشی از هیچ نقصی در ارائه یا در فهم نیست، بلکه به کیفیت خود بطلان تلاش در فهم فکر دیگری یا در واقع اصلا فکر کردن مربوط می شود.
به خواننده یادآوری می کنم. بنا بر چنین نظریه ای، عمل تفکر اقلیدس در یک موقعیت معین که این زاویه ها برابرند، فقط در ارتباط با کل بستر تجارب قبلی و بعدی او در آن زمان، از جمله چیزهایی مانند این که اوقاتش شیرین بوده یا خیر، بردهای پشت شانه ی راستش ایستاده یا نه، ربط دارد؛ بدون دانستن این چیزها نمی توانیم بدانیم منظور او چیست. چنانچه ما همه چیز، جز افکار هندسی او را در بستر پس و پیش آنها، کنار بزنیم
افراد دیگری که از این نتایج به خود آمده اند، دست به دامان نظریه ی مقابل شده اند که همه ی اعمال فکر را ذرات متمایز از یکدیگر می داند. این امر، جدا کردن آنها را از بستر پس و پیش شان هم آسان می کند و هم مشروع، و فقط میان چیزهایی که صرفا در روابط خارجی نسبت به هم قرار گرفته اند یک همجواری برقرار میکند. بنا به این نظر، وحدت هیئت دانش فقط آن نوع وحدتی است که به یک مجموعه تعلق دارد و این هم در مورد علم نظام چیزهای دانسته شده و هم در مورد ذهن (یا نظام اعمال دانایی) صدق می کند. در این جا نیز من بر آن نیستم که درباره ی کل جهت گیری چنین نظریه ای بحث کنم، ولی همین قدر اشاره میکنم که این نظریه با نشاندن تحلیل منطقی به جای توجه به تجربه (جاذبهی ثابتی که ضامن قدرت نظریه ی حریف بود) بی واسطگی فکر را نادیده میگیرد و عمل تفکر را، از تجربه ای ذهنی، به منظرهای مربوط به موضوع تبدیل می کند. این واقعیت که اقلیدس عمل فکریہ معینی انجام داده است، فقط به یک واقعیت بدل می شود مثل این که این کاغذ روی این میز قرار گرفته است؛ ذهن صرفا اسم جمعی برای این گونه واقعیتها است. تحقق تاریخ بر طبق هیچ یک از این دو نظر بیش از دیگری امکان پذیر نیست.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
بیشتر بخوانید:
زندگی دمیدن به مواد مرده
چهار نوع علم
آفرینش تاریخ علمی
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}